{{item.fa_name}}

جست‌و‌جوی دقیق برای معنی به‌، تعیین‌ کرد در واژه‌نامه ترجمیک

متاسفانه جستجوی دقیق عین این کلمه یا عبارت، نتیجه‌ای دربرنداشت.




معنی به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌, معنی به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ پ کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ پ محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ پ وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌, معنی fi‌، تuddj‌ lcbj‌، rcاcbاbj‌، fpsاf‌ lsd‌ csdbj‌، تjfdi‌ , lاc ;vاaتj‌، bcsت‌ lcbj‌، /اfc[ا lcbj‌، jwf‌ lcbj lcbj‌، eاfت‌ abj‌، eاfت‌ kاjbj‌، ksتrc abj‌، ;dc، pdw‌ , kplk‌ lcbj‌، اsتmاclcbj‌، stت‌ lcbj‌، [اbاbj‌، ]ak‌bmoتj‌ , mfdw‌، تj;jا، kmاb kobci‌، اtdmj‌, معنی اصطلاح به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌, معادل به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌, به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌ چی میشه؟, به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌ یعنی چی؟, به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌ synonym, به‌، تعیین‌ کردن‌، قراردادن‌، بحساب‌ کسی‌ رسیدن‌، تنبیه‌ , کار گذاشتن‌، درست‌ کردن‌، پابرجا کردن‌، نصب‌ کردن کردن‌، ثابت‌ شدن‌، ثابت‌ ماندن‌، مستقر شدن‌، گیر، حیص‌ , محکم‌ کردن‌، استوارکردن‌، سفت‌ کردن‌، جادادن‌، چشم‌دوختن‌ , وبیص‌، تنگنا، مواد مخدره‌، افیون‌ definition,